نیروی پرخروش قیام و معکوس شدن هرم ترس

دیکتاتورها و ایجاد هراسزدگی
ایجاد وحشت و هراس در جامعه با اعمالی از قبیل راهاندازی گشتهای مختلف سرکوب و نمایش شلاق زدن و به دارکشیدن در خیابان، یکی از روشهای مقابله با خشم و اعتراض عمومی است که رژیم اشغالگر ایران در ابعاد کلان به آن اقدام میکند. منشأ روانشناسانهٔ این پدیده که هراسزدگی نام دارد دیکتاتور را قادر میسازد تا بر قربانیان خود اعمال سلطه کند و مانع از مخالفت(موقت) آنها شود.
در بررسی تاریخی متوجه میشویم که هراسآفرینی به صورت مکرر از جانب حکومتهای استبدادی به کار گرفته شده است. اجداد آخوندهای امروزی، یعنی شاهان و آخوندهای صفوی برای مقابله با دشمنان خود از شیوههایی استفاده کردهاند که تاریخ از یادآوری آنها شرم دارد. مانند انداختن انسانها در جلوی سگان آدمخوار یا پوست کندن و پر کردن پوست با کاه و آویزان کردن برای ترساندن.
آخوندهای خمینی و خامنهای مسلک نیز از روز اول با توسل چماقداری و شکل دادن دستههای قمه به دست، همین رویه را دنبال کردند. دستگیریهای کور و راهاندازی خانههای امن، تجربه انواع شکنجه در شکنجهگاهها علیه زندانیان سیاسی، فتواهای جنایتکارانه برای بریدن معکوس دست و پا یا پرتاب از بلندی و خراب کردن دیوار روی سر زندانی، بخش کوچکی از اقدامات این رژیم خونریز را برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه نشان میدهد.
کافی است باور کنیم که نیروهای سرکوبگر، مزدورانی هستند که با هدف منافع مادی به خدمت دستگاه سرکوب درآمدهاند. برای کارشان انگیزه ندارند. به شدت از روبرو شدن با مردم خشمگین میهراسند بهمین دلیل مسلح میآیند. آنها اگر چه با تکیه بر سلاح و تجهیزاتشان به خیابان میآیند و تلاش میکنند در کنار هم به سرکوب قیام بپردازند ولی خود را تنها احساس میکنند. از تصور اینکه در صحنه جدا بیفتند و گرفتار خشم مردم شوند، بر خود میلرزند؛ بنابراین همواره لرزان هستند.
آنها میدانند که شغلشان نامشروع است. نانی که میخورند حرام و از راه دست کردن در خون مردم است. از این رو از مواجه شدن با قیامآوران و شعارهای برحق آنان پرهیز میکنند. وقتی آمادهباش آنها ادامه پیدا میکند، به سرعت بیانگیزه، خسته و فرسوده میشوند و به عاقبت کار خود میاندیشند. تا زمانی به کار خود ادامه خواهند داد که مطمئن شوند راه فرار به عقب باز است.
در نقطة مقابل، جوانان قیامی و نیروهای شورشی از انگیزههای والا و شورانگیز برخوردارند. آنها برای آزادی خود و سرزمین تحت اشغال خود میجنگند. قلبهایشان با یک نبض میتپد. اگر چه دستهایشان خالی است ولی عزمهایشان آهنین و شکستناپذیر، و روحیه دلیرانه و شجاع دارند. آنچه سرنوشت یک مصاف خیابانی را تعیین میکند، سلاح و ابزار نیست، انسان انگیزهمند و هدفدار و دارای آرمان است. سلاح در میدان جابجا میشود. در نهایت نیرویی میتواند ماشه را بچکاند که در جنگ ارادهها پیروز باشد.
معکوس شدن هرم ترس
در جغرافیای سیاسی موسوم به ایران امروز و بعد از پشت سر گذاشتن سه قیام بزرگ اکنون هرم ترس معکوس شده است. دیرگاهی است که دیگر مردم از حکومت نمیهراسند، بلکه حکومت از مردم میهراسد. این هراس تا آنجا عمیق و فزاینده است که وقتی یک پاسدار مزدور بسیجی به محاصره جوانان خشمگین و غیرتمند درمیآید و مجازات میشود، طنین آن سرتاپای رژیم را درمینوردد. فرمانده نیروی سرکوبگر انتظامی سراسیمه به مجلس شورای ضداسلامی خامنهای میرود. قاضی القضات سفاک رژیم پیام میدهد و خواهان شدت و قاطعیت میشود. چرا؟
زیرا آنها میدانند وقتی این رویارویی به یک سنت انقلابی بنیان برافکن تبدیل میشود. مردم درمییابند که با اولین مقاومت و با نخستین دست به دست هم دادن نیروی سرکوبگر قافیه را میبازد و صحنه را وامیگذارد.
هرم ترس دیرگاهی است که معکوس شده است. باید به آن باور کرد و دست به اقدام زد و وطن غصب شده خویش را از چنگال اهریمنی ایرانیان اشغالگر رهانید.
خالد فرج پور
مرکز اطلاع رسانی جبهه دمکراتیک مردمی الاحواز
WWW.ALAHWAZ.COM