دیدگاه‌ها

قتل‌های زنجیره‌‌ای؛ جنازه ماموستا ربیعی را که پیدا کردند، هنوز گرم بود

«به کردی گفت هیلاکم، خیلی خسته و ناراحتم، و خواست با دخترش صحبت کند. چند بار تکرار کرد که دیزل‌آباد هستم. حرف‌هایش درهم بود. مثل یک انسان معمولی نبود. مثل این‌که جایی شکنجه شده باشد. تلفن قطع شد. جنازه‌‌اش را که پیدا کردیم، جنازه هنوز گرم بود و جای تزریق روی پایش بود.»

عایشه مفاخری، همسر ملا محمد ربیعی، امام جمعه اهل سنت کرمانشاه اشغالی، بعد از ۲۴ سال از جزئیات قتل او می‌گوید که یکی از ده‌ها قربانی قتل‌های زنجیره‌‌ای در جمهوری ضداسلامی است.

ملا محمد ربیعی، معروف به ماموستا ربیعی، ۱۲ آذر ماه ۱۳۷۵ در کرمانشاه اشغالی به قتل رسید و وزارت(ترور و) اطلاعات مسئولیت قتل او را، همچون قتل ده‌ها دگراندیش و منتقد و نویسنده و مترجم دیگر که در آن دوره زمانی هریک به‌گونه‌ای مشکوک اما معنادار به قتل رسیدند، بر عهده نگرفت.

ماموستا در لغت به معنی استاد است و به عالمان دینی اهل سنت در کردستان اشغالی گفته می‌شود.

عایشه مفاخری، همسر ماموستا ربیعی، نخست از احضارها و بازجویی‌های متعدد همسرش توسط وزارت اطلاعات می‌گوید: «سال ۷۵، اطلاعات مرتب او را تحت نظر داشت. مرتب می‌گفتند سؤال داریم و او را می‌بردند. می‌پرسیدم چی گفتند، می‌گفت برای اصلاح جامعه می‌پرسیدند و بعضی چیزها را نمی‌شود گفت.»
مدتی قبل از قتل اما، ماموستا ربیعی از آخرین احضار و بازجویی‌ها با همسرش سخن می‌گوید و جزئیات بیشتری را بیان می‌کند؛ بازجویی‌‌ای که خودش تصور می‌کرد به کشته شدنش ختم خواهد شد و حالا همسرش با ما در میان گذاشته است.

«یک نفر به اسم آقای دانشی (اسم مستعار) که معاون اطلاعات کرمانشاه(اشغالی) در امور اهل سنت بود، آمد. گفت کاری دارم و باید برویم اداره. او را بردند و من خیال کردم برده‌‌اند سازمان اطلاعات. وقتی برگشت، من و بچه‌ها و عروس‌هایش را صدا کرد، رو به کتابخانه‌‌اش ایستاد و گفت به خاطر خدا، به خاطر این کتاب‌هایم، نگذارید بچه‌ها بیرون بروند. گفتم چی شده؟ گفت مرا برای وحدت دعوت کردند، ولی از شهر بیرون بردند یک جایی سمت بیستون، جاده‌‌ای خاکی و مسطح بود و هیچ چیزی نبود. وقتی رفتیم یک دری باز شد کف زمین و مرا از زیر زمین کوه‌های بیستون بردند پایین. گفت درباره وحدت با من حرف زدند ولی خدا به ما رحم کند.»

«گفت سه نفر بودند، یکی سؤال می‌کرد، یکی پشت شیشه گزارش می‌داد و یکی می‌نوشت. وحشت کرده بود. گفت همانجا شروع کردم توی قلبم قرآن خواندن و گفتم بیچاره ربیعی، تو کشته شدی، تو برنمی‌گردی زن و بچه‌‌ات را ببینی. خدا به من رحم کند. ولی ختم‌به‌خیر شد.»

اینها سخنان ماموستا ربیعی به همسرش است که همچنان پس از ۲۴ سال تأکید دارد با هیچ کس دشمنی ندارد و فقط کسی را دشمن می‌دارد که همسرش را به قتل رساند.
مدتی بعد اما اعتراضات مردم کرمانشاه اشغالی به پخش سریال «امام علی» و همچنین تبعیض‌ها و توهین‌ها نسبت به اهل سنت در مدارس و دانشگاه‌ها که طی آن از ماموستا ربیعی می‌خواهند سکوت نکند، منجر به نوشتن نامه‌‌ او خطاب به رئیس اطلاعات کرمانشاه و مدیرکل آموزش و پرورش این استان می‌شود.

ماموستا ربیعی در این نامه از برادری و حضور اهل سنت در کنار دیگر ایرانیان در جنگ ایران و عراق برای دفاع از وطن می‌گوید و با طرح این سؤال که چرا اخلالگری می‌کنید، می‌نویسد که هر مسئله‌‌ای در مورد مسائل اجتماعی و دینی و هر مشکلی که هست، «من نماینده این مردم هستم، من خطیب جمعه این مردم هستم، من حاضرم با شما مذاکره کنم و دلسوزانه حرف بزنم».
پاسخ این نامه اما ربودن و کشتن اوست. همسرش می‌گوید که صبح روز ۱۲ آذر، ماموستا ربیعی تلفنی با فردی «خیلی طولانی حرف زدند. من اتاق دیگر بودم. رفتم با اشاره گفتم قضیه چیست. گفت فلان‌کس از سازمان اطلاعات است و جواب نامه‌‌ای را که نوشته‌‌ام، داد».

آقای ربیعی همان روز ساعت ۱۲:۳۰ به قصد رفتن به صداوسیما از خانه خارج می‌شود و دیگر بازنمی‌گردد.

ماموستا ربیعی همزمان با امام جماعت و خطیب مسجد جامع شافعی کرمانشاه اشغالی، با صداوسیمای کرمانشاه هم به‌عنوان نویسنده، گوینده و عالم دینی همکاری می‌کرد.
پس از خروج ماموستا ربیعی از خانه، تلفن‌های مشکوک به خانه او آغاز می‌شود؛ تلفن‌هایی که پیش‌زمینه خبر قتل هستند:

«از ساعت یک بعد از ظهر یک نفر مرتب به خانه زنگ می‌زد و می‌پرسید ماموستا کجاست؟ می‌گفتم اداره است. می‌پرسید اگر اداره نباشد کجاست. می‌گفتم حتماً کارهای متفرقه بیرون داشته. هر بیست دقیقه یا نیم ساعت یک بار زنگ می‌زد و هر بار دست و پای من می‌لرزید.»
ساعت ۵ بعد از ظهر اما این خود ماموستا ربیعی است که زنگ می‌زند و با لحنی چنان ملتمسانه و عجیب حرف می‌زند که همسرش صدایش را تشخیص نمی‌دهد.


مرکز اطلاع رسانی جبهه دمکراتیک مردمی الاحواز
Http://WWW.ALAHWAZ.COM
Https://t.me/adpffarsi

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا