نوستالوژی بیت ولایت

حدود ۹ماه مانده به نمایش انتخابات ریاست جمهوری سال۱۴۰۰، خالی بودن دست حاکمیت اشغالگر و عقبه آن برای معرفی یک چهره حتی بالنسبه معتبر، موضوع نوستالوژیک بیت ولایت شده است. جمهوری نااسلامی در طویلهٔ بیت ولایت هم بیش از همیشه ابتر شده است.(إن شانئک هو الابتر). روزنامه مردم سالاری در شماره 12 شهریور نوشت:
«چراقحطالرجال؟!
نخستین علت روشن است؛ دیکتاتورها نوچهگزین هستند. نوچهگزینیهای رژیم جمهوری نااسلامی هم ته کشیده و دیگر از خودیها هم کسی راغب نیست تا تهمانده کاسه و آبشخور ولایت فقیه را لیس بکشد.
دومین علت هم این است که در دستگاه ولایت مطلقه سخیفه، مسؤلیتپذیری، برای ارائهٔ خدمت به رکن ملت نیست؛ بلکه برای چاکرمنشی نسبت به سلطان دینفروش و استثمارگر خلایق و فرقه گرا است.
سومین و اصلیترین علت در دامنه وسیع جنایاتی است که از خمینی تا خامنهای نسبت به مردم و ملل غیرفارس تحت اشغال ایران انجام شده و میشود. در این بین دانایان و نخبهگانی هستند که از قضا بهدلیل همین هوشمندی، اول نظام ولایت فقیه را نفی کردند و سپس بهای سنگین آن را پرداختند.
سیاست، نسبتی وثیق با ثروتاندوزی و گسترش قدرت دارد. سیاست، همهچیز است؛ قدرت، اعتبار، ثروت و رفاه و جاه و مقام و آسایش خود(فردی که در راس قدرت است). بخاطر همین نکته است که خیلیها در سیاست نقشآفرینی میکنند تا منافع فردی و گروهی خاص بهدست آورند یا این منافع خود را حفظ کنند».
نظام مدیریتی در جامعهای بنام ایران تقریباً الیگارشیک است و بین یک عده خاص و بصورت حمایتی میچرخد. در این سیستم معمولاً عوامل نسبی و سببی، مرید و مرادی و نوچهپروری مؤثر است. طبعاً استقلال رأی و شایستگی معنی واقعی خود را از دست میدهند». در این فرهنگ سیاسی، روش حذف فیزیکی و یا رد کردن جواب میدهد.
در چنین نظام ولائی، “مردم” در نگرش ضدبشریِ نظام آخوندی، هرگز هویت انسانی و شناسنامه ملی[برمبنای ملیت اصلی خودشان] و نقش تعیینکننده در سرنوشت جامعه خویش و سرزمین خود را ندارند. طبیعی هم است که از چنین دیدگاه و رویکردی هرگز شخصیت واقعی و رجال هم درنمیآید.
بعبارت ساده تر، مردم در این سیستم، بیشتر نقش ابزاری و وسیله دارند و در تعیین پارامترها و مؤلفههای راهبردی هرگز مؤثر نیستند. در چنین فضایی شکلگیری رجُل، شانسی است.
ریشه و شالودهٔ ولایت فقیه، گیوتین برآمده از اعصار مادون تمدن بشری است. ولایت فقیه فقط گردن هزاران آزادیخواه پیشتاز و نخبه مبارز و قتلعام شده و حتی ایرانیان آزادیخواه و متخصص را نزده است؛ بلکه بهدلیل خصلت ضدبشریِ انحصارطلبی مطلق، از خودیهایش هم نگذشته و نمیگذرد. چرا؟
“چون ولی فقیه خود را مالک جان و مال و ناموس مردم میداند و بطور کلی مردم، مردم کالأنعام هستند و بس!.”
خمینی سیاست کشتار آزادیخواهان و نخبهگان، توسط اسلاف دیکتاتورش را با راهانداختن و حمایت از نسل شعبان بیمخ ها در دستهجات چماقدار و لمپنپاسدار و بسیجی ادامه داد. خودش و وارثانش تا توانستند آزادگان و نخبهگان را یا صد صد به زندان بردند و قتلعام کردند و یا میلیون میلیون وادار به مهاجرت و فرار نمودند. اما این جنایتها در حق ملتهای غیرفارس تحت اشغال ایران بنا بر اصل مجازات اتودینامیک، در درون خودش هم موجب شقهها و بازخوردهایی شد که حتی نوچههایشان دیگر راغب والیگری و کاسه لیسی بیت الفساد رهبری نیستند.
و این هماره «زعیم جهل بر اسب مراد» است و آینه مقابل دیکتاتوری اشغالگرانه و موروثی قاجاری و پهلوی و آخوندی.
فواد فرج پور
مرکز اطلاع رسانی جبهه دمکراتیک مردمی الاحواز
WWW.ALAHWAZ.COM