دیدگاه‌ها

آخوندها، رمالان بی مرز

برای نظام اشغالگر ایران، در هیچ زمینه‌ای، هیچ مرزی وجود ندارد.
در دروغ، در شکنجه، در سرکوب، در خرافه پرستی، در غارت، در تحقیر و توهین، در عوام فریبی، در بزدلی و در هر خباثت دیگری که تصور کنیم، نظام ج.ا. ایران اشغالگر مرز ندارد.
آخرین نمونه این بی مرزی همین سخنان محمود علوی، وزیر قداره بند اطلاعات است که تمام رشته ها و مرزهای حکومت اشغالگر ایران را دود کرد و به هوا فرستاد و به همه دنیا اعلام کرد که به این فتواهای رهبر مزخرف نظام و خروارها ادعای سیاست مداران ظریف و کلفت در زمینه اتمی اعتنائی نکنند و گربه نظام را اگر تحت فشار بیشتر قرار بدهند، فتوا که سهل است، صاحب فتوا را هم خواهد خورد!

این حد از بی مرزی که از شکنجه گاهها، تا منابر و رسانه های رسوا، تا غارت صدها میلیارد دلاری و تا دیپلماسی ترور و دروغ و کشتار تداوم یافته، از کجا ناشی می‌شود؟

پاسخ این سوال در تاریخ و ساختار نظامی نهفته است که امروز 42 ساله شد. شاکله این نظام را سه گروه روحانیت، بازاری ها و لمپن ها ساخته‌اند.

روشنفکران دینی، فن سالاران و بوروکراتها در ارکستر قدرت، حداکثر ساز دهنی و دایره زنگی می نوازند و هرگز در مرکز اصلی قدرت محل اعتنا نبوده و نیستند.
هر کدام از این سه نیرو سهم فکری خود را در کاسه ج.ا. ایران اشغالگر گذاشته‌اند و به قول معروف مهر و نشان خود را بر این نظام کوبیده اند. سهم بازاری ها در این کاسه ” کاسبکاری” بود. در فرهنگ کاسبکاری، فردا خدا کریم است اما خرج و دخل امروز مهم است و برای بستن پر و پیمان دخل، باید به هر ترتیب، کلاه مشتری، همکار و کارگر را برداشت. سهم آخوندها در کاسه نظام نوپا، ” کلاه شرعی” بود. آخوند متخصص حلال و حرام کردن است و در این حوزه به همان آسانی که گوشت فلان ماهی حلال می شود، زن یک مرد مؤمن بر او(شوهرش) حرام خواهد شد. خون شهروند بهائی، عرب، بلوچ، تُرک و کُرد هر کدام به اسمی همچون کافر، تجزیه طلب، قاچاقچی و غیره مباح می شود. دوش حرام میشود و دخول در طفل آزاد و غارت میلیاردی حلال.
شغل آخوند “کلاه دوزی” است و برای هر موردی، کلاه شرعی مناسبش را خواهد دوخت و اگر روزی دید که کلاهی گشاد یا تنگ شده است، راه “عدول” و اندازه کردن کلاه باز است.

سهم شریک سوم در کاسه نظام “چماق” بوده است. لمپن حرفی غیر از دشنام نمی شناخت و وسیله‌ای جز چاقوی ضامندار نداشت. او هم فداکارانه تنها داشته‌اش را در کاسه گذاشت. -چه کند بینوا ندارد بیش!-

به این ترتیب شاکلهٔ فکری نظام اشغالگر ایران معجونی شد از “کاسبکاری”، ” کلاه شرعی” و ” چماق” ! یا همان مثلث معروف زر و زور و تزویر. آیا برای چنین معجونی میتوان مرزی اخلاقی و انسانی را تصور کرد؟

چهل سال تجربه زنده ما پاسخ این سوال را داده است. اما از انصاف نباید گذشت، این معجون یک مرز را می شناسد و خوب هم می شناسد و آن مرز “زورِ پر زور” است. وقتی زور پر زور باشد، لمپن چاقو را غلاف میکند، دمش را روی کولش می گذارد و به دنبال سوراخ موش خواهد گشت.
کاسبکار به دست و پا می‌افتد و آخوند صفحه را پشت و رو میکند. خدا، پیغمبر و کتاب را به آتش میکشد و بر اساس اصل “تقیه” همه کار میکند تا جان متعفن بی مقدارش را نجات بدهد. تا پیدا شدن آن “زور پر زور” اما،این ما مردم هستیم که استخوانمان زیر فشار این معجون خرد می شود و در نزد جهانیان هم هر روز شرمسار و شرمسارتر و بی آبروتر می شویم.


و در آخر برای آنکه روحانیون شریف و با اصول، کسبه ای که در همه زندگی مرزهای اخلاقی را رعایت میکنند و لمپن هائی که اهل مرام هستند، خود را مخاطب این یادداشت حس نکنند، این یادآوری شاید لازم باشد که مرادم اندیشه مسلط بر مثلث حکومت اشغالگر بوده است و نه همه این اقشار اجتماعی.

فواد فرج پور

مرکز اطلاع رسانی جبهه دمکراتیک مردمی الاحواز
Http://WWW.ALAHWAZ.COM

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا