دیدگاه‌ها

خاطرات یک زنداني سياسي امير مزرعه (فصل سوم)

بعد از آزادی از زندان و بازگشت به آغوش خانواده مدام فكرم مشغول بود و نگران. چون در زندان چيزهايي ديدم كه براي يك جوان ٢١ساله قابل درك نبود مثلا من و ٧نفر ديگر را به بند پنج زندان الهویره (موسوم به سپيدار) احواز پايتخت منتقل كردند. در يك بند كه نزديك به٢٥٠نفر انجا بود. جرم آنان قتل و يا مافياي مواد مخدر يا معتاد و مريض. نميدانستیم كجا بخوابيم. جايي برای استراحت نبود و غذا دادن به زندانيها افتضاح بود. جوري بود كه نميتوانستي غذا بخوري. يك هفته وحشتناك هم تمام شد و با قيد ضمانت و حبس مشروط ازاد شدم ولي ازادي فقط يك ماه. بعد از يك ماه برايم احضاريه فرستادند و بايد ميرفتم يك ساعت در ستاد خبري و سوالهاي هميشگي !
تلفن همراهم را تحويلم دادند و برگشتم به منزل. بعد از اين در طول يك سال چند بار اشخاص یا اشخاصی با شماره ناشناس تماس میگرفتند و بعد از معرفي خود، سوالها شروع ميشد، كجا ميري چكار ميكني و… گویا ميخواستند به مخاطب خود بفهمانند كه زير نظر هستي.
در ضمن شما نميتوانستي در شركت دولتي استخدام شوي چون اسمت در بلاك ليست وزارت اطلاعات بود و هر جا كه درخواست كار ميدادم بعد از چند روز اطلاع میدادند كه ظرفیت تكميل شده ،من به چهار شركت درخواست كار دادم اول در ازمون ورودي قبول ميشدم ولي بعداز كامل كردن مدارك و تهیه سو پيشينه، همه چيز عوض ميشد.
آن همه سال گذشته ولي من به صداي زنگ تلفن حساسم و خيلي وقتها از قرصهای ضد استرس استفاده ميكنم بعد از ان همه اتفاقات و برگشتن به زندگي عادي و گذشت سالهاي طاقت فرسا دوباره آن شور و اشتياق جواني ترس و استرس را شكست و مثل سابق علاقه من نسبت به اقليمم و خاك و سرزمین اشغال شده‌ام فوران ميكرد. در درون هر شخصی حس وطن دوستي و مبارزه برای احقاق حقوق پایمال شده و ایستادگی در مقابل اشغالگر همیشه وجود داشته و نهادینه شده است. چون حق گرفتني است و نه دادنی.

وقتي كه تبعيض ونژاد پرستي
بيكاري جوانان عرب، استخدام نيروهاي غير بومي و به تاراج بردن ثروت الاحواز، سرقت آبها، خشك كردن رودخانه و تالابها
غصب زمينهاي ملت عرب به زور
و موارد بسیار دیگری را میبینی، خونت به جوش مياید.

بعد از اعلام قيمت بنزين در ابان ٩٨ و اعتراضات گسترده در كل جغرافیای سیاسی جعلی موسوم به ایران و شركت جوانان و نوجوانان عرب احوازي و شعار دادن و روحيه مبارزه جویی براي وطن آزادی خود و اينده خودشان اينطور را دیدم، و بچشم. مشاهده کردم چگونه جوانان به خيابانها ريختند و از خون خودشان گذشتند، من نیز همپای آنان شدم.
بله اين يك مبارزه بود بر عليه تمام ظلم و ستمي كه بر عليه ملت عرب احواز صورت میگیرد.
روز دوم تظاهرات خيلي جدي شد و اين بار مرد و زن و جوان و پيرمرد همه شركت كرده بودند. من هم همراه همه در تظاهرات شركت كردم اين تظاهرات تقريبا سه روز طول كشيد
جوانان ١٧و١٨ساله مردانه براي ازادي ميجنگيدند چون مثل من و بيشتر ملت عرب الاحواز ميديدند كه تبعيض نژادي و قومي و ظلم و اينكه آينده آنها را این اشغالگران ربوده بودند، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. آن چند روز گاز اشك آور بسیار زیادی برای خاموش کردن صداي اعتراض مردم زدند. این اشغالگران در نهایت از گلوله‌های جنگی استفاده كردند.
متاسفانه دو نفر از هم محله هاي ما با گلوله هاي اين اشغالگران كشته شدند كه يكي از انها يك جوان ١٧ساله بود اين اشغالگران فرزندان و برادران ما رو ميكشند و ادعا میکنند كه اينها ضد امنيت ملی عمل میکنند و از ضد انقلاب بوده و از غرب تغذيه ميشوند.
متاسفانه خيلي از بچه های تظاهركننده مجروح شدند
روز سوم تظاهرات نيروهای سرکوبگر زیادی در كل احواز اشغالی وارد کردند و خيلي از مردم بي دفاع عرب احواز را اسير كردند
ان روز ميتوانم بگويم كه نيروهاي ترورجمهوري اسلامي نزديك به ٥٠٠گاز اشك آور فقط در محله ما شلیک کردند و مردم را به گلوله بستند.
تظاهر كنندگان براي رهايي از گاز اشک آور در تمام خيابانها اتشهاي كوچكي روشن كردند تا اثر گاز را مهار کنند و كسانیکه مشكل تنفسی داشتند و یا چشمهایشان سوزش داشت با نوشابه مي شستند. این يك تاكتيك جالب و ساده بود.
بعد از سركوب كردن مردم و كشته و زخمي شدن تعداد زيادي از مردم ستم ديده عرب احواز اشغالي و مسلط شدن به مردم كم كم دستگيريها شروع شد

بامداد چهارشنبه بود سر و صداهایی در خيابان شنیده میشد. لحظاتی بعد پدرم مرا صدا زد و گفت دارند وارد خانه ما ميشوند
تمام محله ما محاصره شده بود نيروهاي ترور اطلاعات وارد خانه شدند. خانواده ام وحشت زده شدند و بچه هايم از شدت ترس فقط گريه ميكردند و پشت سر مادرم پناه گرفته بودند و مرا جلوي زن و فرزندانم مورد ضرب و شتم قرار دادند. خانم من ان لحظه حالش بد شد چون يك هفته بود كه عمل كرده بود گوشي و لپتاب و هارد ديسك و دوربينهاي مدار بسته و مدارك شخصيم را بردند كه مدركي از جنايتهاشان ثبت نشود.
نمیدانم چه جرمي مرتكب شدم كه ٣٠نفر لباس شخصي با اسلحه و ماسك زده به خانه ما يورش آوردند. ان لحظه فكر ميكردم اين فقط يك خواب وحشتناك است بعد از بحث با انها و مقاومت من و خانواده ميخواستند خانمم را هم بازداشت كنند ولي خدا كمك كرد كه ان لحظه خانمم حالش خيلي بد شد چون تازه از بيمارستان مرخص شده بود و وقتي وضعيت وخيم او را ديدند منصرف شدند
گفتم كه من چكار كردم كه باید با شما بیایم
گفتند حرف نزن ،صدات در نياد.
گفتم ميبيني كه حال فرزندانم بد است و وحشت زده شده‌اند گفتند كه ميخواهيم از شما سوالاتي بپرسيم
گفتم كه ميتواني اين سؤالات را همين جا ازم بپرسي
گفت كه دهنت را ببند ما تصميم ميگيريم
بعد مرا جلوي خانواده بردند آن لحظه فقط تو چشاي مادرم نگاه كردم كه با گريه و قيافه وحشت زده و اينكه بي دفاع باصداي بلند رو به من گفت كه تورا به خدا ميسپارم.
بعد از خارج شدن از منزل به زور توسط نيروي اطلاعات سپاه از من با سیلی و مشت و لگد استقبال كردند من را تا سر كوچه پياده بردند نزديك به ماشين كه رسيديم چشمهايم را بستند و دستبند زده و سوار ماشين ون كردند
بعد از حركت ماشين رسيديم به مقر نيروهاي سركوبگر.
من را بردن داخل و صدا زدند و وسايل را تحويل دادم و لباس زنداني دادند و بردند به سلول انفرادی. نزديك صبح بود بازهم مثل جايي آمدم كه ١٢سال قبل امده بودم و اين بارميدانستم كه كجا امدم خوابم نبرد و خودم را اماده ميكردم براي بازجويي. از شدت استرس و افكار عجيب و وحشت، سرم درد گرفته بود.

تقريبا ظهرروز بعد صداي تق تق درب اهني امد و شخصي گفت چشم بندتو بزن و بيا به سمت درب .درب را باز كرد و مطمئن شد كه چشم بندم را درست بسته‌ام و مرا بردند براي بازجويي.
اين بار شروع عجيبي داشتند آنها اطلاعات وسيعي در مورد زندگي شخصي من داشتند وسوال كردن شروع شد ….
كه كدوم حزبي؟
تو سني هستي ؟
پدرت سني هست و ارتباطش با كيه؟
ميدانم كه در تظاهرات بودي
تو ليدر هستي؟
از چه كسي دستور ميگيريد؟
از كجا پول داريد كه تظاهركنندگان رو ساپورت ميكنيد؟
گروه شما چه كساني هستند ؟
ميخواهيد چه كاري انجام بدين؟
شما تجزيه طلب هستين.
در مورد رفت و امد
نحوه زندگي
و درباره چند شخصيت معروف حزبي
وخيلي از سوالهاي ديگر

ان 24روز طاقت فرسا تمام شد و مرا به زندان مركزي شيبان احواز اشغالي انتقال دادند.
در آن مقطع زمانی که به علت تظاهرات ابان 98 براي گراني بيش ازحد بنزين صورت گرفته بود زندان خيلي شلوغ بود و فقط در بند بازداشتيها بالاي 500نفر نگهداري ميشد و وضعيت بهداشت افتضاح و غير قابل تحمل بود مرا به بند بازداشتيها منتقل كردند و بعد از تقريبا يك هفته مرا با وثيقه 5 مليارد ريالي ازاد كردند تا اينكه حكمم صادر شود.
بله .اين يك ظلم مدرن از سوي ناجمهوري فاشيست ايران اشغالگر در حق ملت عرب الاحواز است كه بخاطر خاك و وطن و حق و حقوق خود مبارزه ميكنند.
اجداد من در این مکان خاص زندگی کرده‌اند، شخصیت ما و تعلق والدین ما و خود ما نیز با این آب و خاک عجین شده و ریشه‌های آباء و اجدادی، سنت ها، زبان و فرهنگ چند هزار ساله ما به این سرزمینمان گره خورده و جزء لاینفکی از آن شده‌اند. ثروتهای سرزمینم مثل نفت، گاز، رودخانه‌ها و بهترین نوع محصولات کشاورزیمان را به غارت میبرند و اگر اعتراضی کنیم ما را یا به زندان انداخته یا اعدام کرده یا به دورترین و بدترین نقاط تبعید میکنند. ما را فقط بخاطر عرب بودنمان از کار بیکار میکنند، زمینهای ما را به اسم اراضی ملی غصب میکنند، شرکت و کارخانه میسازند ولی ما را استخدام نمیکنند.

به اميد اينكه يك روز جامعه جهاني بيشتر در مورد مظلوميت ملت الاحواز و بخصوص عربهاي آن منطقه كه از سال 1925توسط رژيم اشغالگر ايران به دستور رضا شاه اشغال شد تمركز كند و صداي مظلوميت ما را به صورت گسترده به كل جهانيان برساند.

اميرمزرعه

2021/08/20

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا