مقدمه،
عیلامی ها یعنی فرزندان سام مملکت خود را (انزان سوسونکا)مینامیدند. کلمه عیلام منسوب به عیلام، یکی از فرزندان نوح(ع) است.
عیلامیان، بسیاری از ویژگیهای تمدن سومر، از جمله خط میخی و جایگزین کردن آن بجای خط تصویری خود را از آنان یاد گرفتند. عیلامی های سام، قومی صبور و بسیار سلحشوری بودند و رقیب اصلی آنها آشوریان که بر بین النهرین(عراق کنونی) حکومت میکردند به شمار میآمدند.
آثار باقیمانده از عیلامیان نشان میدهد که آنها از نخستین اقوامی بودند که دارای اسناد مکتوب بوده و کارهای اداری را با “دستور العملهای مکتوب” انجام میدادهاند. عیلامیان در سال 2280 ق. م که در اوج قدرت خود بودند، “اور” پایتخت سومریان را اشغال کرده و خدای ویژه آنرا به اسارت بردند. سومر مستعمره و خراج گذار عیلام شد و در پایان در 2115 ق. م در دوره فرمانروایی “ریم سین” دولت سومری را به طرزی نابود کردند که پادشاهی سومر هیچگاه نتوانست از خرابههای تاریخ سر برآورد.
تمدن سامی عیلام مانند دیگر تمدنها، بر پایهٔ کشاورزی و توسط اقوامی کشاورز که در حاشیهٔ رودها زندگی میکردند، شکل گرفت. تاریخ به ما یاد داده است که هر جا آب و هوای مطلوب و آب فراوان باشد، در آنجا تمدن شکل گرفته است.
بعنوان مثال، رود آمازون در آمریکای جنوبی باعث پیدایش تمدن “مایاها” گردید. رود نیل در مصر سبب شکل گیری تمدن عظیم فراعنه شد. رودهای دجله و فرات نیز آبستن پیدایش تمدنهای باشکوه سومر، بابل، اکد، و آشور بودند. رود کارون نیز بستر طلوع و گسترش تمدن عربی عیلامی گردید.
عیلامیها به کار کشاورزی و ماهیگیری و تربیت و پرورش دام منجمله گاومیش میپرداختند. [در احواز کنونی و در حاشیه کارون هنوز منطقهای بنام گاومیش آباد وجود دارد که ساکنان آن به همان شیوه اجداد اولیه خود یعنی عیلامیها به پرورش این دام مشغولند].
همچنین آنها دولتها و شهرهایی را در سرزمینی که هم اکنون “احواز” نامیده میشود تأسیس کردند.
شهر “سوسه”(سوس) که در مقاله گذشته بدان پرداختیم، شهر أنشان، هوز، اَوان و ایذج از شهرهای معروف آن تمدن بشمار میآیند. ساکنان اصلی و اولیه این شهرها اقوام سامی هستند.
مانند بسیاری از اراضی سومر که به دولتهایی همچون اُور، لحش(لاگاش) و اروک و غیره تقسیم شده بودند، عیلامیان نیز سرزمینهای متعلق بخود را به دولتهایی تقسیم کرده بودند.
در سال 2680 ق. م مردی عیلامی بنام “خومبابا” (خومیاستیر) بخش اعظمی از دولتهای عیلامی را با یکدیگر متحد ساخت و نخستین سلسله یکپارچهٔ پادشاهی عیلامی را بنیان نهاد. خومبابا اولین پادشاه عیلام شد. او همان پادشاهی است که در اثر حماسی گیلگمش(به سومری: بیگلمش) از او یاد شده است.
[مترجم: حماسه گیلگمش از اولین، قدیمیترین و نامدارترین آثار حماسی ادبیات عربی در دوران باستان در بین النهرین یا همان آشور است. این اثر حماسی هنوز هم گل سرسبد تمامی آثار حماسی بعد از خود میباشد. این اثر به زبان آرامی یا زبان آشوری یا همان سریانی است. نسخههایی به زبان اکدی، بابلی و سومری هم موجود است.]با این حال، حماسه گیلگمش از طریق تجسم پادشاه عیلامی “خومبابا” بعنوان یک هیولا، نوع ارتباط سومریان با عیلامیان را به تصویر میکشد. روابط میان این دو تمدن باستانی در آنزمان بسیار خصمانه بوده و گاهی به نبردهای خونین میان دو طرف میانجامید.
در آنزمان سومریان که در جنوب عراق امروزی مستقر شده بودند، برای بسط قلمرو و قدرت خویش شروع به ایجاد ارتشهای منظم منجمله پیاده نظام کردند. امری که منجر به افزایش قدرت نظامی سومریان بر ضد عیلامیان و سرزمینهای آنها شد. اما تهدید سومریها و ارتش منظم و نیرومند آنها تنها خطر متوجه عیلامیان نبود؛ تهدید دیگر، خطر اقوام ساکن کوهستانهای شمالی عیلام منجمله “کوتی ها و کاسی ها” بود. بنابراین دو خطر عمده حیات تمدن عیلامی سامی را تهدید میکرد.
در سال 2580 ق. م سلسله پادشاهی در شهر “اوان” مستقر بود و بر آن شهر حکم میراند. در این زمان یعنی سال 2500 ق. م “اینْمی باراکي سی” پادشاه شهر “کیش” در قلمرو سومر قدرت را بدست گرفت و بلافاصله به عیلام یورش برد. او تقریبا تمامی قلمرو عیلام را به تصرف خود درآورد اما بعد از مدتی عقب نشست. بعد از او پادشاه “لاگاش” یکی از شهرهای سومر به عیلام حمله میبرد و آنرا تصرف میکند. اما او نیز مانند سلف خود بعد از مدتی عقب نشینی کرد. تا اینکه سال 2400ق.م فرا میرسد.
“سارگون” پادشاه اکدی که از اقوام سامی بود به عیلام یورش میآورد. وی تمامی عیلام را به تصرف درمیآورد و آنرا به متصرفات خود ضمیمه میکند.
روایتهای گوناگونی درباره سارگون وجود دارند. برخی از روایات بیانگر آنند که تصرف عیلام توسط سارگون بدون جنگ و خونریزی صورت گرفت. به این دلیل که هر دو تمدن از یک قوم و ملت بودند و دارای یک جد مشترکند، یعنی سام فرزند نوح.
هر چند که هیچ قطعیتی دال بر إعمال محدودیتهای جنگی در آنزمان موجود نیست. بویژه آنکه در آن دوران، اکدی ها فتوحات و قهرمانیهای خود را بر روی آبلیسک ها(سنگ نگاره) یا حکاکی تصاویر راوی جنگ ها و پیروزیها بر دیواره کوهها به تصویر میکشیدند. مانند آبلیسک “رامیسن (یا) ریم سین” اکدی که پیروزی ارتش او بر اقوام “لوءلوءهای شمالی” را سنگ نگاره کردهاند.
و یا سنگ نگاره سارگون بر یکی از کوههای زاجرس در جریان حمله بر یکی از اقوام کوه نشین که هنوز هم این سنگ. نگاره برجای مانده است.
با بررسی و موشکافی این نقوش به این نتیجه میتوان رسید که هدف اکدی ها در جنگها متوجه اقوام کوه نشین بوده است و نه اقوام و ملتهای خویشاوند خود یعنی سامی.
روایت دوم میگوید: هر سیطره و هر پیروزی بدون جنگ و خونریزی و ویرانی غیر ممکن است، هر چند که میان متخاصمان قرابت و نسبت خویشاوندی وجود داشته باشد.
طرفداران اندک این نظریه میگویند سلاله نسل “اَوان” از کوه نشینان بودهاند که بر عیلام حکم راندند.
این نظریه در هالهای از ابهام اسا و قابل تایید نیست. به دلیلی که برای خواننده در مقالهٔ بعدی روشن خواهد شد.
محقق: ماهر زین
https://www.youtube.com/watch?v=togijz0_Z-U
مترجم: فؤاد فرج پور
مرکز اطلاع رسانی جبهه دمکراتیک مردمی الاحواز