میلیشیاسازی جمهوری ضداسلامی در چهار دوره
یحیی رحیم صفوی، مشاور نظامی تروریست علی خامنهای رهبر جمهوری ضداسلامی، اخیرا از آموزش میلیشیاسازی به ونزوئلا سخن گفته است. در دوران اعتراضات و جنگ داخلی سوریه دهها مطلب در رسانههای غربی در مورد روش سپاه تروریستی قدس در جذب نیرو و شکل دادن به میلیشیای تحت نظر این نیرو در سوریه منتشر شد. همه این روشها قبلا در آزمایشگاه بزرگی به نام جغرافیای سیاسی ایران تجربه شده بود و در سوریه تکرار می شد. البته اصل این روشها از جنبشهای کمونیستی در آمریکای جنوبی و اروپای شرقی نشأت گرفته و با مقتضیات جوامعی با اکثریت مسلمان روزآمد و قابل انطباق شده بودند. همه این روشها یک صفت “اسلامی” یا “مستضعفان” را یدک میکشیدهاند، صرفا بدین دلیل که اسلامگرایان ظاهری بتوانند از آنها استفاده کرده یا میخواستند از این طریق مشروعیت کسب کنند.
قدرت انطباق ماشین سرکوب نظام باعث شده است که رژیم بتواند بر انبوهی از مردمانی که هر روزه سرکوب می شوند کنترل داشته باشد. این روشها در چهار دهه اخیر متحول شدهاند. در این نوشتار به چهار دوره متوالی میلیشیاسازی توسط اسلامگرایان شیعه اشاره میکنم.
تشکیل خانهٔ تیمی در مساجد: ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷
بعد از سقوط رژیم پهلوی، انقلابیون چپ سازمان یافته به بسط خانههای تیمی خود برای روز مبادا روی آوردند. آنها اتاق یا آپارتمانی را اجاره و به محل تشکیل جلسات یا مخفی شدن در صورت تحت تعقیب قرار گرفتن تبدیل میکردند. در مقابل، اسلامگرایانی که تحت حمایت روحانیت و حکومت بودند در کلانتریهای تسخیر شده و مساجد به سازماندهی پرداختند و نام آنها را گذاشتند “کمیتههای انقلاب و پایگاه بسیج”. برخی نیز که نمیخواستند در دید عموم قرار گیرند در دخمههای سابق خود ماندند. با اوجگیری تنش میان گروههای چپ و مجاهدین خلق از یک سو و خط امامیها از سوی دیگر اعضای خانههای تیمی یک طرف و اعضای مراکز بسیج و کمیتههای طرف دیگر به جنگ برآمدند که در این جنگ خط امامیها پیروز شدند و طرف دیگر را قتل عام کردند. این قتل عامهای خیابانی در سال ۱۳۶۱ فروکش کرد، اما با قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ به اوج خود رسید.
به تدریج کمیتههای انقلاب منحل شده و کلانتریها به پلیس واگذار شدند. در این شرایط مراکز بسیج از سال ۱۳۵۹ دارای سه کارکرد شدند: سرکوب سبک زندگی ناهمرنگ با روحانیت شیعه، یافتن مخالفان و لو دادن آنها به سپاه تروریستی و بیدادگاههای انقلاب، و جذب و اعزام نیرو برای جنگ با عراق. بسیج نیرو برای جنگ به علت گستردگی در سطح ملی به ابزاری برای بسط این پایگاه به سراسر محلهها و مراکز کاری و تحصیلی تبدیل شد. جنگ برای سازماندهی نظامی-امنیتی نیروهای اسلامگرا هدیهای آسمانی بود. از همین جهت بود که خمینی جلاد جنگ را “خیر و برکت” توصیف میکرد.
پس از پایان جنگ، کارکرد بسیج در آموزش و اعزام نیرو به جبههها به پایان رسید. گروههای سیاسی برانداز نیز قلع و قمع شده بودند و این کارکرد نیز دیگر جایی نداشت. در این دوره بسیج نیرو بر یک انگیزهٔ ایدئولوژیک و یک انگیزه مالی-اعتباری متمرکز شد. انگیزه ایدئولوژیک، در ظاهر امر اسلامیسازی جامعه بود با این توجیه که خون کشتههای جنگ با عدم رعایت شریعت پایمال می شود و از این جهت نیرویی در سطح ملی باید مدام حقوق شهروندان را نقض کند. انگیزه مالی-اعتباری معطوف بود به کادرسازی برای جمهوری ضداسلامی و همین امر زمینه یا توجیه حقوقبگیر شدن بسیجیان و امکان استفاده از این عنوان برای ورود به دانشگاه قرار گرفت. اما حکومت خون قصد دیگری از این سازماندهی داشت: سرکوب شورشهای شهری. در این دوره دهها شورش شهری در شهرهای بزرگ و کوچک رخ داد که نیروهای بسیج نقشی جدی در سرکوب آنها ایفا کردند. الگوی جذب همچنان همان الگوی دوران جنگ بود: دور هم جمع شدن و اسلحه به دست گرفتن توسط جوانانی بیکار که از این طریق خود را به عنوان «نیروی ارزشی» به جامعه تحمیل می کردند بدون هیچ تخصص و حرفهای.
اما در آموزشها مقابله با اعتراضات و شورشهای شهری محور قرار میگرفت. همچنین بسیج در سراسر ایران جعلی، بویژه شبهنگام، شب مامور ایذا و آزار شهروندان بود تا احساس نکنند که کنترلی بر آنها اعمال نمیشود.
جذب با شکلات مقام و ثروت: ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۹
با روی کار آمدن دولت خاتمی و عوض شدن نام نیروهای چپ به اصلاح طلب، بسیج نیرو وجه و الگوی دیگری به خود گرفت. بسیج در این دوره که آغاز سرریز شدن منابع مالی شرکتهای دولتی و مقامات غارتگر حکومتی به سمت اعضای آن بود به یک حزب سیاسی بیشتر شبیه بود تا به میلیشیای خیابانی، گرچه کارکردهای خیابانی خود را همچنان داشت. اعضای این حزب پادگانی در سرکوب اعتراضات عمومی دوباره لباس میلیشیا به تن کرده و به سوی معترضان تیراندازی میکردند یا با چوب و چماق به جان آنها میافتادند. مبنای جذب نیرو در این دوره نه مقابله با دشمن خارجی و نه گروههای برانداز بلکه ارعاب مخالفانی بود که عمدتا در چارجوب نظام و مسالمتآمیز عمل میکردند. ترورهای داخل و خارج از ایران جعلی در این دوره به اعضای سازمانهای امنیتی و حزبالله لبنان سپرده میشد تا بسیج. مبنای بهکارگیری نیرو در این دوره کادرسازی برای اداره جغرافیای سیاسی ایران بدون حضور اصلاح طلبان یا چپ مذهبی و ارعاب عمومی بود.
بینالمللیسازی بسیج: ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۹
با شروع جنگ داخلی در سوریه و گسترش داعش در عراق و سوریه، سپاه تروریستی پاسداران تمرکز خود را بر جذب نیرو در سوریه و عراق و افغانستان و پاکستان از میان جمعیت شیعه و علوی آن کشورها گذاشت. در این کارزار حدود ۱۵۰ هزار نیرو جذب، آموزش و به سوریه اعزام شدند. این نیروها همانند اعضای حزبالله لبنان نخست به ایران جعلی فرستاده شدند و تحت آموزش ایدئولوژیک(شستشوی مغزی) و نظامی قرار گرفتند و بعد به جبهههای جنگ اعزام میشدند. حقوق دریافتی این فریب خوردگان مزدور به طور متوسط حدود ۵۰۰ دلار گزارش شده است. برای یک مزدور افغانی و پاکستانی مقیم ایران اشغالگر و افغانستان و عراق این مبلغ کفاف زندگی متوسط را می دهد. لشکرهای تروریست فاطمیون افغانها، زینبیون پاکستانیها، حشد الشعبی عراق و جیش الشعبی سوریه حاصل این تلاش یک دههای هستند. افغانها تروریست شیعه بعضا از مهاجرانی بودهاند که با انگیزهی تامین خانواده و کسب اقامت به این کار روی میآوردهاند.
هدف از تشکیل نیروهای بسیج شیعه در منطقه نه فقط دخالت نظامی در شرایط تنشزا بلکه بکارگیری آنها در شرایط فروپاشی رژیم در جغرافیای ایران جعلی بودهاست. از همین جهت از نیروهای حشد الشعبی یا زینبیون و فاطمیون در شرایط سیل در جغرافیای ایران استفاده شد تا حضور آنها در کوچه و خیابانهای ایران جعلی عادی شود. در قالب امتسازی اسلامگرایان مشکلی از حیث ورود نظامیانی با شهروندی دیگر کشورها وجود ندارد، در حالی که در چارچوب دولت- ملت، این کار خلاف قانون است.
با تحول از یک دوره به دوره دیگر، الگوی پیشین یکسره کنار گذاشته نشدهاست، بلکه آنرا در همان وضعیت رها کرده و به تقویت الگوی بعدی می پرداختهاند بنابراین در هر دوره الگوهای پیشین نیز به چشم میآیند.
فواد فرج پور
مرکز اطلاع رسانی جبهه دمکراتیک مردمی الاحواز
WWW.ALAHWAZ.COM